به گزارش جام نیوز؛ برخی منابع آگاه در نیروی دریایی آمریکا می گویند، ناو ترومن مانند گذشته، زمان زیادی را در خلیج فارس سپری نمی کند و به نظر می رسد هدف از این اقدام سرعت بخشیدن به توافق جامع و نهایی هسته ای ۱+۵ با ایران باشد.
به بیان دیگر نیروی دریایی آمریکا با محدود کردن زمان حضور ترومن در خلیج فارس، یک پیام می فرستد همین هفته پیش بود که فرماندهان نیروی دریایی خبر دادند تا چندی دیگر ناوهای ایرانی که در راه اند، به نزدیکی مرز آبی ایالات متحده می رسند. در کمال شگفتی واکنش مقامات آمریکایی به این خبر بسیار ملایم بود. آنها گفتند اگر چنین خبری صحت داشته باشد از بابت آن نگرانی ندارند، چرا که کشتی ها می توانند در آب های آزاد فعال باشند.

رئیس پارلمان اروپا خواستار توضیح کامل آمریکا درباره جاسوسی از دفاتر اتحادیه اروپا شد. به گزارش خبرگزاریها، مارتین شولتز گفت اگر این خبر صحت داشته باشد، این امر تأثیر شدیدی بر روابط بین اتحادیه اروپا با آمریکا خواهد داشت. هفتهنامه آلمانی اشپیگل دیروز نوشت سازمان امنیت ملی آمریکا در دفتر نمایندگی اتحادیه اروپا در واشنگتن میکروفن کار گذاشته و به شبکه کامپیوتری آن نفوذ کردهاست.



"عبد الباري عطوان" مي گويد: اگر آمريکا امروز پس از سي سال قطع رابطه و تهديد به جنگ، به زبان گفتگو با ايران روي آورده، شايسته است که کشورهاي عربي خليج فارس نيز از همين شيوه تبعيت کنند و دست در دست اسرائيل قرار ندهند.



خشم صهیونیستها از تحول در روابط ایران و آمریکا

زهاوا جلائون رهبر حزب میرتس رژیم صهیونیستی گفت که وی از نزدیکی ناگهانی ایالات متحده آمریکا و ایران در شرایط کنونی احساس رضایت نمی کند و از بنیامین نتانیاهو نخست وزیر خواست اشتباهات خود طی دوران ریاستش را تصحیح کند.
فارس: «حسن روحانی» رئیسجمهور ایران در مصاحبه با شبکه «پی بی اس» در پاسخ به این سوال که برای دیدار دوجانبه با «باراک اوباما» رئیسجمهور آمریکا چه چیزی برای شما ضروری و لازم است، گفت: به هرحال دو کشوری که برای مدت 35 سال هیچ رابطهای با یکدیگر نداشتند، پیداست که آغاز گفتوگو نیازمند مقدماتی است و هر زمان که این مقدمات آماده شود، این ملاقات میتواند صورت گیرد.
روحانی به این شبکه آمریکایی تصریح کرد: من معتقدم که همه ما باید بدانیم که اصل ملاقات و دیدار اهمیت دارد اما شاید مهمتر از آن نتیجه چنین دیداری باشد، بنابراین ما باید تمامی تلاش خود را به کار گیریم که اولین دیدار رسمی در سطح عالی بین دو کشور ایران و آمریکا به طور قطع نتایج مثبتی را به همراه داشته باشد.

این دو با اشاره به اظهارات جی کارنی سخنگوی کاخ سفید که گفته بود «امکان دیدار میان دکتر روحانی و اوباما وجود دارد» نوشتند: «این دیدار احتمالاً بیشتر در حد یک دست دادن و احوالپرسی کوتاه به احتمال زیاد در ساختمان سازمان ملل خواهد بود تا دیداری رسمی که امکان گفتگوهای مفصلتر سران دو کشور در آن وجود دارد». یک مقام آمریکایی در این باره به رویترز گفته است: «کاخ سفید امیدوار است رؤسای جمهور دو کشور در ساختمان سازمان ملل با یکدیگر دست بدهند، اما امکان یک دیدار کامل به هیچ وجه وجود ندارد.
یک مقام دیگر نیز دست دادن رؤسای جمهور ایران و آمریکا را در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل محتمل دانست.
وی در عین حال گفت: در حال حاضر چنین برنامهای وجود ندارد». محمد و اسپتالنیک، در ادامه تاکید کردهاند که علت بیعلاقگی اوباما به دیدار مفصل حضوری این بوده که ممکن است پس از کوتاه آمدن در قضیه سوریه، یک بار دیگر از جانب منتقدان داخلی خود متهم به ضعف شود. در عین حال، رویترز نوشته است: مقامهای آمریکایی میدانند که «تبادل نظر مهمتر از دست دادن است» و به همین دلیل تلاش میکنند ملاقاتی مفصلتر میان مقامهای وزارت خارجه ایران و امریکا انجام شود. رویترز گزارش داده است: «با وجود گمانهزنیها درباره گفتگوی رؤسای جمهور ایران و آمریکا یا جان کری و محمدجواد ظریف، وزرای خارجه دو کشور در طول نشستهای مجمع عمومی سازمان ملل، مقامات فعلی و سابق آمریکایی میگویند امکان تماس دو کشور در سطح پایین منطقیتر است». یک مقام آمریکایی به این خبرگزاری گفته است: «این راهی است که اغلب برای شروع انتخاب میشود، چرا که شما واقعاً از طرف گفتگو مطمئن نیستید.
میتوان از پیامدهای دیدار در سطح پایینی که بینتیجه است، در امان بود، اما در امان ماندن از پیامدهای دیدار در سطح مقامات عالی امکانپذیر نیست». به نوشته رویترز، آمریکا چند نامزد احتمالی برای ریاست این گفتگوها دارد که از جمله میتوان به وندی شرمن، معاون وزیر خارجه این کشور در امور سیاسی اشاره کرد که هم اکنون ریاست مذاکرات هستهای آمریکا با ایران را بر عهده دارد.
دیگر نامزد احتمالی ریاست این گفتگوها، بیل (ویلیام) برنز، قائم مقام وزیر خارجه آمریکا است که مذاکرهکننده سابق هستهای و کارشناس مسائل خاورمیانه است. علاوه بر این، رویترز گزارش داده است که اوباما سعی خواهد کرد رد نطق خود در سازمان ملل که هم زمان با نطق دکتر روحانی انجام میشود هم به این نکته اشاره کند که امکان حل دیپلماتیک مسئله هستهای ایران وجود دارد و هم تاکید کند که برنامه هستهای ایران باید مهار شود. رویترز نوشته است: علت اتخاذ این رویکرد این است که «اوباما باید بتواند امکان گفتگو با ایران را حفظ کند و در عین حال از خود در برابر انتقاد محافظه کارانی که ممکن است تمایلش به گفتگو را نشانه ضعف او بدانند، به ویژه پس از تصمیم اخیر وی درباره بمباران نکردن سوریه حفاظت کند».


صفارهرندی در ورامین:
مشاور فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه آمریکا طاقت ایجاد جنگ جدید را ندارد گفت: آمریکا بداند که در روز نخست جنگ ایران و آمریکا، 30 هزار کشته روی دست آمریکاییها خواهد ماند.
به گزارش فارس از جنوب استان تهران بهنقل از روابطعمومی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی شهرستانهای استان تهران، محمدحسین صفارهرندی در نشست سیاسی ـ بصیرتی بسیجیان شهرستان ورامین با اشاره به وجود سه عنصر قدرت اظهار داشت: کارشناسان علوم سیاسی همواره از سه منبع قدرت یاد می کنند که یکی از این منابع زور است که در گذشته به عنوان مهمترین منبع قدرت به حساب آمد.
محمدحسین صفار هرندی افزود: پایه دیگر قدرت، اقتصاد و پول است و در تاریخ جهان زمانی به وجود آمد که کشورهایی که دارای ثروت و اقتصاد بودند توانستند عنصر زور را نیز از طریق اقتصاد به دست آورند.
این کارشناس مسایل سیاسی عنوان کرد: عنصر سوم، عنصر فرهنگ، معنویت، روحیه یا ایدئولوژی است که به عنوان مهمترین منبع قدرت محسوب می شود، این عنصر تمامی ندارد و زوالی در آن وجود نخواهد داشت.
وی اضافه کرد: وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، ارتش و نیروی نظامی ایران، انسجام کافی را نداشت به همین خاطر منبع زور در کشور ایران قابل اتکا نبود و از طرف دیگر عنصر اقتصاد نیز در کشور وضعیت مناسبی نداشت و آمریکا و قدرتهای جهان به تحریم و محاصره اقتصادی ایران مبادرت ورزیدند و بین 12 تا 20 میلیون دلار از دارایی ها این کشور بلوکه شد، به همین خاطر کشور نمی توانست کالاهای داخلی خود را به خارج صادر و کالای مورد نیاز را هم از خارج وارد کند.
وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی ادامه داد: دشمن که بنا داشت شش روزه در تهران باشد و محاسبات درستی نیز برای پیروزی انجام داده بود، سه عنصر مهم قدرت را در جامعه ایران ضعیف و متزلزل میدید اما چه عاملی باعث شد که این معادله بر هم بخورد و طراحیهای دشمن نقش بر آب شود.
این مسئول تأکید کرد: دشمن درباره عنصر فرهنگ و ایدئولوژی در جامعه ما دچار اشتباه شد، نفوذ رهبری نادیده گرفته شد و فکر میکردند که رهبری امام راحل مانند رهبری سایر ملتهای جهان است اما هرچه فشارها و بحرانها بر سر مردم آوار می شد، محبت امام در دلهای مردم افزایش پیدا میکرد و دلبستگی مردم به شعائر دینی و مذهبی باعث موفقیت ملت ایران شد.
وی ابراز داشت: کشفی که در انقلاب صورت گرفت این بود که قدرت به ظاهر نظامی و اقتصادی، تحتالشعاع قدرت معنوی است و با قدرت معنوی میتوان قدرت اقتصادی و نظامی را به دست آورد.
مشاور فرهنگی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی افزود: رژه نیروهای مسلح باعث ناراحتی دشمنان انقلاب شده است و ایرانی که در گذشته در مراسم رژه خود تنها پنج موشک را میآورد، اکنون بیش از 30 موشک را تولید کرده است اما باید دانست که این ابزارهای نظامی با قدرت معنوی و عنصر دینی مردم قابل مقایسه نیست، زیرا جنگافزارها در مقابل صدام ایستادگی نکرد بلکه ایمان و قدرت اعتقادی مردم بود که رژیم بعث را زمینگیر کرد.
این مسئول یادآور شد: همین قدرت معنوی و روحیه اعتماد به نفس است که امروز ایران، موشک با برد بیش از دو هزار کیلومتر تولید میکند و این روحیه اعتماد به نفس از قدرت معنوی و اعتقاد به قدرت لایزال الهی نشأت می گیرد.
صفار هرندی سپس به مسائل جاری در جهان اسلام به خصوص حوادث سوریه اشاره کرد و اعلام کرد: سوریه سه سال است که گرفتار جنگی شده که می توانست هر کشوری را در مدت چندماه از پای درآورد، اما سوریه امروز قویتر از گذشته است.
وی افزود: امروز ایران محور شکلگیری قدرتی شده که دشمنان مقاومت، نمیتوانند کاری بکنند و با طرح هلال شیعی سعی در آشوب و ناآرامی در این کشورها را دارند.
صفارهرندی ادامه داد: آمریکا بداند که در روز نخست جنگ ایران و آمریکا، 30 هزار کشته روی دست آمریکاییها خواهد ماند، تا امروز بیش از پنج هزار نیروی آمریکایی در عراق کشته شدند به همین دلیل آمریکا طاقت ایجاد جنگ جدید را ندارد.
وی تصریح کرد: پایههای قدرت ملت ایران از گذشته مستحکمتر است، اکنون ایران بین 20 قدرت اول اقتصادی جهان است و به لحاظ تولید منابع قدرت در حوزه تکنولوژی و دانش در جایگاه بالایی قرار دارد، امروز با افتخار دانش ایران بومی شده و آثار علمی جوانان این مرز و بوم در خارج ترجمه می شود و تعداد مقالات ثبت شده در خارج از کشور نسبت به هشت سال گذشته 10 برابر شده است.
صفار هرندی در پایان تبعیت از ولایت فقیه را مهمترین رمز برای تداوم موفقیتهای ملت ایران عنوان کرد.
پاسخ به پرسش «امکان ورود نظامی ایران به جنگ آمریکا با سوریه» خود متوقف بر پرسش های دیگری است. اینکه آیا سوریه آنطور که سردار قاسم سلیمانی می گوید، واقعاً خط قرمز جمهوری اسلامی است؟ بر فرض هم که باشد، آیا ورود به جنگ مستقیم با آمریکا به صلاح ماست؟ آیا ما در این جنگ پیروز خواهیم بود؟ و حتی اگر پیروز شویم، نهایتاً سود برده ایم یا آسیب بیشتری دیده ایم؟ اصلاً به این پرسش ها بر چه مبنایی باید پاسخ داد؟ آیا باید آرمانی و ایدئولوژیک عمل کنیم و بگوییم «مالنا الا اهدی الحسنیین؛ یا پیروز می شویم که این بهترین است و یا کشته می شویم که این هم بهترین است»؟ و یا پا را روی زمین گذاشته و آرمان و ایدئولوژی را مختص شعار و عرصه جنگ روانی دانسته و در عمل، بر اساس واقعیات نظامی تصمیم بگیریم؟ و آیا بالواقع، بین ایدئولوژی و حقیقت، تفاوت وجود دارد؟
در این مجال مختصر، قصد و توان و علم پاسخ به تمام این پرسش ها را نداریم و طرح آنها صرفاً برای گشایش باب تأمل بود. بلکه تنها می خواهیم بر اساس یکی از پاسخ های ممکن به هر کدام از پرسش های فوق، به طرح یک دیدگاه بپردازیم.

اولین نقض در مقابل این ادعا آن است که اصلاً مگر ما توان نظامی مقابله با آمریکا را داریم؟ مگر نه این است که حفظ نظام از اوجب واجبات است و در سیره ائمه طاهرین، هیچگاه جنگ و انقلابی از طرف ایشان آغاز نشده که از نظر نظامی، پیروزی در آن قطعی باشد؟[1] پس وقتی ما می دانیم که عملاً در توازن سلاح و نیرو حریف آمریکا نیستیم، چه عقلاً و چه شرعاً موظف به ورود جنگ با این ابرقدرت نیستیم.
خب می توان از طرق مختلف ایدئولوژیکی به این پرسش پاسخ داد و مثلاً بحث جنگ هشت ساله خودمان و غلبه ایمان بر سلاح و... را مطرح کرد. اما جدای از این مباحث که بالواقع هم نمی توان آنها را نادیده انگاشت و برایشان مبانی مستحکم قرآنی وجود دارد، می توان بر روی زمین و با محاسبات مادی نیز شکست آمریکا در صورت ورود به جنگ با ایران را نتیجه گرفت.
خطایی که در پس تمام تحلیل های فوق نهفته، این است که پیروزی در جنگ را صرفاً در «رویارویی مستقیم نظامی» می انگارد. البته بسیاری از کارشناسان معتقدند بر همین مبنا هم می توان زمین گیری آمریکا در حمله به ایران را با توجه به موقعیت ویژه ژئوپولتیکی کشورمان (شرق و جنوب کویر پهناور، شمال و غرب کوهستان و پایتخت در امن ترین مکان ممکن) نتیجه گرفت. اما به نظر می رسد منحصر کردن نتیجه جنگ به رویاروی مستقیم نظامی، ناشی از ساده انگاری بیش از حد آن است.
علاوه بر بُعد نظامی، جنگ به عوامل متعددی چون اقتصاد، امنیت، دیپلماسی، هوش و حتی «اتفاق» وابسته است. به یاد داریم که هیتلر بزرگ تنها و تنها بر اثر سهل انگاری در رساندن یک خبر شکست خورد و یا نتیجه جنگ برده ی «صفین»، توسط یک حیله فردی به صد در صد عکس خود تبدیل شد.
آنچه به عقیده ما دلیل باخت قطعی آمریکا در جنگ با ایران خواهد بود، بُعد «امنیتی-اقتصادی» این نزاع خواهد بود. پاشنه آشیل ایالات متحده که روز به روز نیز بر شدت شکنندگی آن افزوده می شود، دو چیز است: اول نیروی انسانی آسیب پذیر و دوم سیستم امنیت محور سرمایه داری اش. چرا برخی تصور می کنند که ایران تنها تدارک نظامی مستقیم در مواجهه با آمریکا دیده است؟ این بسیار بدیهی است و اتفاقاً مورد تأیید برخی مطلعین امنیتی کشورمان که به خطر انداختن امنیت داخلی آمریکا برای جمهوری اسلامی کاری بسیار بسیار آسان است. آمریکا عراق و سوریه و مصر نیست که روزی چند صد نفر در آن بر اثر حملات تروریستی کشته شوند و آب از آب تکان نخورد. کافیست تنها و تنها چند بمب کوچک در چند نقطه نیویورک و واشنگتن منفجر شود تا از یک سو راهپیمایی های میلیونی علیه دولت این کشور در خاک آن و از سوی دیگر، سقوط موشکی ارزش سهام شرکت هایی که «امریکا چیزی جز آنها نیست» اتفاق بیفتد.
ابداً لازم نیست جمهوری اسلامی بتواند موشکی به درون خاک آمریکا بفرستد؛ تنها کافیست موشکی تا چند هزار کیلومتری وال استریت برود و در همان فاصله هم نابود شود. آنگاه این جت ها و موشک های سرمایه است که ظرف 24 ساعت، خاک آمریکا را به مقصد کشورهای دیگر ترک می کنند. آنچه نقطه قوت و در عین حال، ضعف نظام سرمایه داری است، این است که «سرمایه بی وطن است» و وطن آن جایی است که در آن امنیت باشد. شاید امپراطوری عظیم هالیوود بتواند با پمپاژ احساسات امریکن پاتریوتی مردم بی آرمان و لذت محور خود را برای دفاع از خاکش در خود نگه دارد، ولی قطعاً «سرمایه» که خود پدرجد اینگونه تبلیغات است، ذره ای تحت تأثیر آن قرار نگرفته و به سرعت و بر اساس قوانینی که خود برای حیاتش بعنوان «آزادی اقتصادی» طراحی کرده، مهاجرت می کند.
نکته ای که باید بطور ویژه به آن توجه داشت، این است که «یک سیستم هرچه پیچیده تر شود، آسیب پذیر تر خواهد بود». در لحظه ای که «کامپیوتر» ظهور کرد، چیزی به نام «امنیت اطلاعات» دقیقاً بر خلاف ادعای سازندگان آن، بالکل فرو ریخت. لذاست که می بینیم امروزه روسیه از دستگاه های تایپ ماشینی برای نگارش اسناد امنیتی خود استفاده می نماید و «دیجیتال زدایی» گسترده ای را در سیستم اطلاعاتی-امنیتی اش آغاز نموده. سیستم هرچه پیچیده تر شود، در عین حال وابستگی اجزای آن به هم و نیز اجزای جدید، بیشتر و بیشتر می شود و لذا آسیب هر جزء، می تواند به اجزاء بیشتری لطمه بزند و سیستم را با فشلی گسترده تری مواجه سازد. لذاست که می بینیم آغاز بحران اقتصادی در یک گوشه از کشورهای غربی، به سرعت تمامی آنها را فرا می گیرد و کشوری مانند جمهوری اسلامی که ارتباطی حداقلی با سیستم اقتصاد جهانی داشت، از آسیب های آن تا حد زیادی در امان می ماند. تا جایی که سیستم از وجود چنین کشوری احساس خطر نموده و توسط تحریم، نوعی «بحران مصنوعی اقتصادی» در آن ایجاد می کند تا از مهاجرت سرمایه به این کشور جلوگیری کند.
جمع بندی آنکه چنانچه آمریکا جنگی نظامی علیه منافع استراتژیک جمهوری اسلامی آغاز نماید، ایران با کمترین هزینه و به راحتی با به خطر انداختن امنیت ایالات متحده، این کشور را با بحرانی غیرقابل تصور مواجه خواهد نمود.
حال نقض دوم مطرح می شود که «مگر آمریکا نمی تواند چنین ناامنی ای را در ایران بوجود آورد»؟ او که در شرایط به ظاهر صلح، قادر است به آسانی دانشمندان هسته ای ما را ترور کند، چرا اگر اراده نماید نتواند مسئولین رده یک نظام و منافع حساس جمهوری اسلامی را نابود سازد و از این طریق، همان بحرانی اقتصادی-امنیتی را برای ما هم فراهم کند؟ پاسخ به این سوال، بر همان اساس دوگانه واقعی و ایدئولوژیکی خواهد بود.

اینگونه آغاز می کنیم: فکر می کنید واکنش مردم آمریکا و ایران به انفجار یک بمب در پایتختشان و یا ترور یک مسئولشان، چگونه خواهد بود؟ به نظرتان هیچ کدام از مسئولین کشور آمریکا، «فدائی» دارند؟ یعنی کسی که حاضر شود با اشتیاق و میل خود، جانش را فدا کند تا یک مسئول زنده بماند؟ «فدائی» یعنی آن چیزی که حتی بسیاری از «سرداران سپاه» در کشور ما دارند. خیلی واضح، الآن اگر برای رئیس جمهور سابق کشورمان اتفاقی بیفتد، صفی که برای اهداء هر عضو بدن به او تشکیل خواهد شد، چقدر طول خواهد داشت؟ پس اتفاقاً چنین اعمالی در خاک ایران بر خلاف آمریکا، بر شدت اشتیاق مردم بر مبارزه خواهد افزود. چنانچه شهید مظلوم به حق فرمود «بکشید ما را، ملت ما بیدارتر می شود».
و نکته دوم، واکنش مردم آمریکا و ایران در صورت وقوع جنگ بین این دو کشور چگونه خواهد بود؟ مگر نه این است که تنها اکثریت قریب به اتفاق آن چهار میلیون و نیم رأی سعید جلیلی، آماده نه فقط جان دادن در راه «دفاع» از کشور، که مشتاق اعزام برای جنگیدن با دشمن در خارج از خاک جمهوری اسلامی می باشند؟ و مگر پیام فیلم هایی چون اخراجی ها که فروش میلیاردی آن به منزله مهر تأیید قاطبه ملت بود، جز این است که همین جوان های به ظاهر «سوسول» که شاید مسلمانشان هم نخوانیم، فردا روزی اگر جنگی پیش آید، از بسیاری متشرعین جلودارتر خواهند بود؟
اما وضعیت در آمریکا چگونه است؟ چرا دیگر نه تنها هیچ فیلمی در مورد جنگ در این کشور ساخته نمی شود، الا اینکه «ضد جنگ» باشد، بلکه آثاری چون «آواتار» هم که قصد دارند آمریکا را ناجی جهان قلمداد کنند، صد در صد در ضدیت با جنگ ساخته می شوند؟ چه می شود که اثر ضد جنگی چون هارت لوکر در مقابل غول های رقیبش اسکار می گیرد؟ و مگر حتی همین «آرگو» نیز، ضد جنگ نیست؟ به یاد داشته باشیم که هالیوود بر خلاف سینمای نفتی و اشرافی و نخبه گرای ما، کاملاً وابسته به مردم است و جهت گیری های مردم است که فیلم سازی در آن کشور را جهت می بخشد (که حتی اگر به بالعکس آن هم معتقد باشیم، در نتیجه فرقی نمی کند)
مردم آمریکا نه تنها هیچ علاقه ای به جنگ، که هیچ رغبتی به دفاع هم ندارند و اگر سربازی به کشوری می رود، با دهها تجهیزات امنیتی و آن هم «اجباری» این کار را می کند. ایرانیان «جنگ طلب» نیستند، اما سالهاست منتظر یک جرقه اند تا حداقل بتوانند عقده این همه سال ظلم و جنایت استکبار جهانی را در جایی بگشایند و همین هم دست برتر جمهوری اسلامی است. اگر جنگی آغاز شود، در یک کشور صف های طولانی برای شرکت در آن و در دیگری، راهپیمایی های ملیونی علیه آن شکل می گیرد! این است عوامل خارجی مؤثر بر نتیجه جنگ نظامی.
نقض بعدی به این حرف، این است که «گویا شما پیام انتخابات 92 را نشنیدید»؛ 18 ملیون رأی به روحانی، به معنای یک «نه» بزرگ به سیاست تهاجمی جمهوری اسلامی بود و در این شرایط، ابداً مردم حامی جنگ با ابرقدرتی چون آمریکا نیستند. برای پاسخ به این نقض، باید به 3 نکته توجه داشت. اولاً اینکه 18 ملیون رأی به روحانی را معادل نه به سیاست تهاجمی در نظر بگیریم، دقیقاً آن چیزی است که جریان آقای هاشمی به دنبال آن است. همانطورکه طیف عظیمی از 22 ملیونی که به خاتمی رأی دادند، به احمدی نژاد هم رأی دادند، قطعاً بخش عمده ای از رأی آقای روحانی نیز به دلایل دیگری چون روحانی بودن ایشان، پرستیز و بیان، وجهه اوپوزوسیونی و نهایتاً آن زیرکی شان در مناظره سیاسی بوده است. بله، قطعاً قابل انکار نیست که پیام بخش عمده رأی ایشان، اصطلاحاً همان «پایین کشیدن فیتیله» بوده است، اما نه همه اش.
نکته دوم مگر در جنگ هست ساله ما، چند درصد مردم شرکت نمودند؟ حقیقت غیر قابل انکاری که متأسفانه در رسانه ها مغفول مانده است، این است که اکثریت امت انقلاب کرده ی امام خمینی، به جنگ نرفتند. چه در سالهای ابتدای، چه میانه و چه انتهای آن. جنگ ناجوانمردانه هشت ساله ما را تنها چند صد هزار نفر آنگونه سرافرازانه به پیروزی رساندند. دیگرانی که شرکت نکردند، جز عده ای قلیل، مخالف دفاع نبودند و رزمندگان را می ستودند، اما خود جرأت ریسک جانشان را نداشتند. لذا اصولاً نیازی نیست اکثریت قریب به اتفاق ملت آماده حضور در جبهه ها باشند تا جنگ به پیروزی ختم شود. علاوه بر اینکه نگارنده بنابر دلایلی معتقد است که اکنون نسبت جوانان آماده حضور در جبهه به اول انقلاب، چند برابر شده است.
و اما نکته سوم و پاسخ اصلی، این است که در جنگ علیه یک کشور، چنانچه غلبه مطلق با طرف مهاجم نباشد، حتی مردمی که با جنگ مخالف هم بودند، پس از مدتی پای آن خواهند آمد. در ابتدای جنگ سوریه، ناپختگی ارتش این کشور در مقابله با حملات تروریست ها سبب ایجاد موجی ضد مردمی علیه حکومت آن شد. اما با گذشت مدتی از جنگ خیابانی و پیروزی های ارتش از یک سو و جنایات تروریست ها از سوی دیگر، قاطبه مردم با حکومت آن برای مبارزه با تروریست ها همنوا شدند.

مسأله ساده است؛ آن جنبش سبزی که امروز بر سیاست های احمدی نژاد و نظام علیه استکبار جهانی می تازد و رویای دوستی با آمریکا را در سر دارد، به محض اصابت اولین موشک به منزل دوست و همسایه اش از یک سو و مشاهده قدرت ایستادگی نسبی کشورش از سوی دیگر، به سرعت سر عقل آمده و جبهه اش را پیدا می کند. دقت کنید، «قدرت ایستادگی و ضربه زنی نسبی کشور خود» در این نتیجه گیری بسیار مؤثر است؛ چنانچه مردم ببینند دشمن مهاجم غلبه مطلق دارد، به جای دفاع، راهپیمایی های تسلیم برگزار خواهند نمود.
درحالیکه در کشور «معیشت محور»ی چون آمریکا، قضیه دقیقاً بالعکس است. یعنی آنچه برای مردم چنین کشوری که «تربیتی شهوانی» شده اند در درجه اول اولویت قرار دارد، «امنیت فرد خودشان» است. برای چنین مردمی به هیچ عنوان فرستادن سرباز به کشور دیگر برای نجات دنیا از تروریسم معنا ندارد و تا 11 سبتامبری اتفاق نیفتد، هیچ آمادگی نسبی ای برای جنگ ندارند. حتی از آن جلوتر، «وطن پرستی» برای یک آمریکایی دیگر معنایی ندارد و اگر بین پایان جنگ با حتی تجزیه قسمتی از خاکش و ادامه آن و حفظ تمامیتش مجبور به انتخاب شود، انتخاب دومی از او بسیار بعید می نماید.
اینها قسمتی از مجموعه دلایلی است که تاکنون مانع مواجهه آمریکا با جمهوری اسلامی ایران شده است. به قسمت دوم این یادداشت، یعنی پاسخ به این پرسش که «آیا سوریه اصلاً خط قرمز جمهوری اسلامی حساب می شود و ورود به جنگی در دفاع از آن برای ما ضرورت دارد؟»